واکسن 4 ماهگیت مامان جون
سلاااااااااااااام پسرم امروز آقا شده آخه واکسن 4 ماهگی شو زده و با وجود خوردن 14 قطره استامینوفن جلوم دراز کشیده و چشاش تا ته بازه و نگام می کنه و هیچ اثری از خواب تو چشاش نیست تا مامان جونش بره به کاراش برسه مثلا یک کمکی خونه تکونی کنه یا آشپزخونشو که به دلیل مهمونی دیشب به هم ریخته ست مرتب کنه منم براش فرنی درست کردم تا بخوره امیدوارم سیر تر شه و بخوابه دوسش داره مامانش عاشقشه مامانش فداش می شه مامانش ...
نویسنده :
مامان
10:23
برای پسر عزیزم که تمام دنیای من است ( والبته باباش )
برای تو می نویسم: یادم می آید پارسال همین روزها بود که فهمیدم تو را باردارم حس وصف ناشدنی داشتم میان بهت و ناباوری سجده شکر به جا آوردم و نه ماه ، با آرزوی سلامتی تو شب را به روز رسانیدم . نفس من ، عمر من ، عزیزم. تویی که 4 ماه پیش در چنین ساعاتی عزم سفر به این دنیا را کردی و با آمدنت تمام حس های خوب دنیا را نصیبم کردی حس شیرین مادر شدن که واقعا و انصافا با هیچ حس زیبایی در دنیا برابری نمی کند. اکنون که 4 ماه از آن روز شیرین می گذرد هرروز به تو و بودنت بیشتر عادت می کنم و هر روز بیشتر و بیشتر عاشقت می شوم تویی که آمدی تا دنیای مادرت باشی تا با وجودت من معنای واقعی عشق و فداکاری را بفهمم حالا می توانم بهتر بفهمم که یک مادر چطور حاضر ا...
نویسنده :
مامان
17:37
چهار ماهگی سید محمد حسین
تو چهارماهگی پسرم بدون کمک روی مبل میشینه تو چهار ماهگی محمد حسین میتونه شیشه شو بگیره البته فعلا زود خسته میشه و اونو میذاره واین داستان ادامه دارد و صحنه های دلپذیر رشد پسر و ثمره زندگیمون ما رو به روزهای آینده امیدوار میکنه ...
نویسنده :
مامان
14:34
آّبشار چهار ده-محمد حسین 110 روزه
امروز جمعه با بابابزرگ و مامان بزرگ و خانواده خاله رفتیم آّبشار چهار ده پسرم برای اولین ابشار رو هم دید و حسابی هم آفتاب خورد تاب بازی با دختر خاله مهربون یه جوجه کباب خوشمزه که دستپخت شوهر خاله بود(10 درصد) البته با کمک بابایی(90 درصد) و خواب بعد از یک گردش روز جمعه ...
نویسنده :
مامان
20:45